مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ز آستان تو دورم دلـم پر آشـوب است گواه من به همین پلکهای مرطوب است فـقـط بـخـاطـر تـو آبـرو به مـن دادنـد چنان سگی که به اصحاب کهف منسوب است ز من مخواه صبوری کنم به پای فراق که صبر پای فراق تو کار ایوب است دعای خیر تو باعث شده زمین نخورم چقدر اینکه تو هستی کنار من خوب است گـرفـتـه دیـدۀ ما را حجـابی از ظلـمت نگار ما پس صدها حجاب محجوب است بـدون تـو هــمـۀ سـال را عــزا داریـم زمان دوری یوسف عزای یعقوب است دلم ز کثرت عصیان بسان سنگ سیاه نمیرسد به وصالت دلی که معیوب است عریضه دادم و گـفتم مرا حرم بفرست تمامحاجت من در عریضه مکتوب است غـریب کـرب وبـلا در میان گـودال و به روی پیکر او سنگ و آهن وچوب است |